۳۰ خرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۲۳

نظریه‌پردازان پسارفتارگرا-5

نوگرایی با نگرشی گفتارمحورانه دچار تک‌گویی و روایتگری شده است

نوگرایی با نگرشی گفتارمحورانه دچار تک‌گویی و روایتگری شده است

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: ریچارد اشلی از اندیشمندان پسا اثباتگرا به شمار می‌رود که از اواسط دهه 1980 میلادی از نظریه انتقادی فاصله گرفت و به پسانوگرایی رو آورد.

او با انتقاد از نوگرایی و شیوه اثباتگرایی آن معتقد است گفتارمحوری با تکیه بر تقابلهای مثل روبنا/ زیربنا، مرکز/ پیرامون، تداوم/ تغییر، طبیعت/ فرهنگ، فردی/ جمعی، واقعی/ ایدئولوژیک، عمیق/ سطحی، داخلی/ بین‌المللی و غیره به یکی از دو قطب این تقابلها برتری می‌بخشد و قطب دیگر را زاید و بی‌اهمیت می‌سازد.

گفتارمحوری به وجود نوعی اصل و مرکز قائل است که حضور حقیقت و معنا را تضمین می‌کند. در اینجا، به این امر توجهی نمی‌شود که پدیده‌ها لزوماً ماهیتی تاریخ‌مند و زمان‌مند دارند و نمی‌توان خصلتی ذاتی را به آنها نسبت داد.

گفتارمحوری می‌کوشد تمایزات و تفاوتهای تاریخی را به نوعی وحدت فرا تاریخی تحویل دهد، وحدتی که بر اساس بنیاد و تکیه‌گاهی در بیرون از تاریخ مبتنی است. بدین ترتیب، گفتار محوری به خود مسئله تفاوت و تمایز، و به این مسئله که هیچ تکیه‌گاهی در بیرون از تاریخ نمی‌توان یافت، توجهی ندارد.

نوگرایی با نگرشی گفتارمحورانه دچار تک گویی شد

نوگرایی هم با نگرشی گفتارمحورانه دچار نوعی تک گویی و روایتگری شده است. از یک سو، نوگرایی با رویکردی تک گویانه، تاریخ را به قول رولان بارت به متنی خواندنی تبدیل کرده است: متنی که از قبل معنایی معین داشته و خواننده تنها مصرف کننده منفعل این معنای حاضر و آماده است.

از سوی دیگر، نوگرایی نوعی ساختار روایی را بر تاریخ تحمیل می‌کند. روایت به معنای نوعی بازنمایی است که با تکیه بر اصل و معیاری فرازمانی، ابهام را می‌زداید و تکثیر معنا را کنترل می‌کند.

راوی با استفاده از یک اصل سامان‌بخش برای تاریخ وحدتی ذاتی فراهم می‌سازد. بدین ترتیب، گویی نوگرایی بر صدر تاریخ نشسته و زمان به پایان رسیده است.

نوگرایی انسان عاقل را قبله عالم ساخت

نوگرایی "انسان عاقل و خردورز" را قبله عالم ساخت: اوست که تاریخ را می‌سازد و به جهان معنا می‌بخشد و هم اوست که منشاً هر گونه دانشی است و با خردورزی می‌تواند به دانش و قدرت مطلق دست یابد.

حاکمیت انسان نوین به عنوان منبع استعلایی حقیقت و معنا باعث می‌شود که حتی نقادی نوین هم در چارچوب عقلانیت گفتار محورانه نوگرایی محدود شود و خود این چارچوب را زیر سؤال نبرد.

حاکمیت دولت نوین هم بازتاب حاکمیت انسان نوین است. در اینجا، از یک سو دولت نوین به مجری عقلانیت نوین تبدیل می‌شود؛ و از سوی دیگر جامعه داخلی یا ملی که تحت حاکمیت دولت نوین است، بر جامعه بین‌المللی فاقد مرجع فائقه که دستخوش تصادف و هرج و مرج است و حاکمیت عقلانیت نوین را بر نمی‌تابد، تفوق می‌یابد.

بدین‌سان، انسان نوین منبع حقیقت و معنا تلقی می‌شود و دولت نوین منبع زور و خشونت برای مقابله با انحراف تاریخ از عقلانیت نوین.

کد خبر 1103785

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha